محتوای داستان عاشقانه غمگین جدید- سری28 :
توضیحات : هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد و ما هیچ گونه رضایتی نداریم!
ـــآنقدر در تـــــــــــو غــرق شـــده ام..که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت میـــکنم!!
عشـــــــــــق یعنى همین...
.
.
وقتی دلت گرفته از بعضیا داری گریه می کنی مادرت میاد بغلت می کنه و میگه گریه نکن تو دیگه مرد شدی..
وقتی میبینه نه دلت خیلی پره اونم گریش میگیره
تجربه کردم..
سلامتی همه مادرا..مادرایی که عشق پسرشونن.عشق واقعی.
.
.
باهم که قدم میزنیم ...حسودی اش میشود آفتاب .
چرا که هیچگاه قدم نزده است با ماه !اما من ....
با ماه زندگی ام قدم زده ام ...
.
.
بعضی هارا هرچقدر هـم که بخواهی ؛“تمام” نمی شوند.همش به آغوششان بدهکار
میمانی ! سکوتشان خالی میکند دل آدم را …آرامش صدایشان را کم می آوری !هر
دم هر لحظه “کم” می آوریشان …آخ که چقدر کم دارمت
.
.
به من واقعا که حق داری بخندی و با اون نگاهت منو به رگباری ببندبی ک بدتر از صد تا گلوله سرب داغه من فکر. میکردم. باتو طلوع صبحه اخه
.
.
گه گاه به خود تلنگری می زنم که نکند خواب باشم، خوابی شیرین تر از عسل، خوابی که در آن جای جای سینه ام تو را در خود دارد، از خالقت خواستم مرا از این خواب بیدار نکند، بگذار بخوابم، خواب تو شیرین است
در شکفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل ودل می دادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد بر آن دل که نخواهد شادت
.
.
چون پیاله دلم از توبه که کردم شکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازا که مرام دم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
.
.
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
.
.
کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو
.
.
خیلی وقته تک و تنهام،توی باغی از ترانه
منتظر واسه یه خوبی ،یه رفیق بی بهانه
توی دنیای پر از گل، واسه عالمی غریبم
میون این همه خوبی، این منم که بی نصیبم
.
.
آدمک ابرا سیاهن
آدما چه بی پناهن
همشون مثل مسافر
توی نیمه های راهن
لب ها بسته چشما گریون
همه جا رنگ زمستون
تا دلت بخواد پرنده ، همه زخمی همه بی جون